خدا را هزاران بار شکر میگویم که ..........
ا ی خدای مهربون به لطف و عنایتت دارم روزهای پایانی دوسالگی را پشت سر میذارم و ایشالا به زودی وارد سه سالگی میشم. خدایا ازت ممنونم که هرچه بزرگتر میشم تواناییهای بیشتری بهم میدی مثلا میتونم به راحتی از دست مامانم فرار کنم تا لباسامو نپوشه بعد هم تسلیم میشم و با اون شیرین زبونی ام چندبار پشت سر هم میگم باشه...باشه. مامانم میمیره واسه این باشه گفتنای من. یا اینکه صبح که از خواب بیدار میشم باید همه رو حضور و غیاب کنم. ( بابا کو....وحید کو .... مهشید کو ....) بعضی وقتا پوتور داداشی رو هم (موتور) حضور و غیاب میکنم. فعلا تنها کلمه بدی که یاد گرفتم کلمه بی تربیت است که موقعی از دست کسی ناراحت می شم خیلی سریع...
نویسنده :
امیرمهدی و مامان
22:40