امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

امیرمهدی کوچولو

خداجونم دوستت دارم😍

خدا را هزاران بار شکر میگویم که ..........

ا ی خدای مهربون به لطف و عنایتت دارم روزهای پایانی دوسالگی را پشت سر میذارم و ایشالا به زودی وارد سه سالگی میشم. خدایا ازت ممنونم که هرچه بزرگتر میشم تواناییهای بیشتری بهم میدی مثلا میتونم به راحتی از دست مامانم فرار کنم تا لباسامو نپوشه بعد هم تسلیم میشم و با اون شیرین زبونی ام چندبار پشت سر هم میگم باشه...باشه. مامانم میمیره واسه این باشه گفتنای من. یا اینکه صبح که از خواب بیدار میشم باید همه رو حضور و غیاب کنم. ( بابا کو....وحید کو .... مهشید کو ....) بعضی وقتا پوتور داداشی رو هم (موتور) حضور و غیاب میکنم. فعلا تنها کلمه بدی که یاد گرفتم کلمه بی تربیت است که موقعی از دست کسی ناراحت می شم خیلی سریع...
30 مرداد 1392

داستان خدا و گنجشک

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. " فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست." گنجشک گفت: " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکو...
25 مرداد 1392

معمای دشوار

چیزی که امروز چند دقیقه ای مرا سرگرم کرد بارش باران در این هوای نسبتا گرم بود و اما چیزی که خیلی زیاد باعث تعجبم شده بود آبی بود که از ناودون می اومد و من آخر نتونستم کشف کنم که این آب از کجا می آد   آخه یکی به من بگه من چه جوری جلوی این آب رو بگیرم؟ میترسم خدای نکرده سیل بیاد.     نه بهتره مثل پطرس یه جورایی جلوی آب رو بگیرم.   ...
17 مرداد 1392

ماهیگیری در آبهای آزاد

اینجا یکی از روستاهای نزدیک شهرمونه که یک رودخونه پراز ماهی داره من میخوام تعدادی از اونهارو صید کنم. این هم تور ماهیگیری منه !!!!!     خلاصه تونستیم این نهنگ هارو صید کنیم ببینید!!!!!!!!!!     ...
15 مرداد 1392

ژست فوتبالیستی

  من به ورزش فوتبال خیلی علاقه دارم و در حال حاضر توی تیم فوتبال مدرسه بابام بازی میکنم و توپ باید همیشه روی پای من باشد وگرنه من دیگه افتخار نمیدم که باهاشون بازی کنم . ببینید از همه نظر هم مجهزم!!!!!!!!!!  لباس ......کفش .........  پاکش  ........ زمین ورزشی با چمن مصنوعی ........ فقط بازوبند کاپیتانیمو تو خونه جا گذاشتم.   ...
10 مرداد 1392
1